یک:
تشکر از دوستانی که تمرین هفتۀ دوم را انجام دادند. ضمن خواندن پایانبندیهای متفاوت دوستان، میتوانید اصل داستان به همراه بررسیاش را در اینجا بخوانید.
دو:
نتایج نظرسنجی داستانکها را در صفحۀ خودش میتوانید ببینید. (اینکه چرا تنها یازده نفر در نظرسنجی شرکت کردند بماند.) چهار داستانک اول بر اساس نظرسنجی انجام شده به این قرار بود:
1- دنیای موازی:آلبرت اینشتین و پینوکیو-به قلم دکتر سین امتیاز نظرسنجی 47
2- پرچین عشق- به قلم مهرجان امتیاز نظرسنجی 44
3- پیکان وانت مسابقهای-به قلم احسان امتیاز نظرسنجی 43
4- پایی که جا ماند-به قلم آقاگل امتیاز نظرسنجی 43
سه:
هدف از دو تمرین اول، تنها آشنایی با وبلاگ، نحوۀ تمرینها و تمرین نترسیدن بود. در قدم اول باید یادبگیریم از نوشتن نترسیم. همچنین لازم است که از نقد شدن نیز نترسیم. نقد اگر به جا و صحیح باشد نتیجهاش میشود رشد نویسنده. به این دلیل که اغلب دوستان ممکن است دانشجو باشند و آنهایی هم که دانشجو نیستند بالاخره کار و زندگی دارند، با موافقت دوستان برای تمرینهای بعدی دو هفته زمان در نظر بگیریم. البته در طول این دو هفته ممکن است پستهایی در وبلاگ منتشر بشود. ولی برای انجام تمرینها دو هفته زمان خواهد بود.
چهار:
و اما پست این هفته. کتابی که از آن به عنوان منبع استفاده میکنم، کتاب ادبیات داستانی جمال میرصادقی است. قرار نیست با خواندن کتاب کسی نویسنده شود؛ ولی خواندنش میتواند شما را با بخشهای مختلف داستان، قصّه، رمان و داستان کوتاه آشنا کند. مطالبی که در ادامه آورده میشود نیز خلاصهای است از همین کتاب.
میرصادقی کتاب را با تعریف داستان آغاز میکند و میگوید: «داستان مترادف ادبیات داستانی است. داستان نقل وقایع است به ترتیب توالی زمانی. داستان عنصر مشترک همه انواع ادبی خلاقه است. از رمان و قصه گرفته تا نمایشنامه و فیلمنامه.به همین خاطر داستان را مترادف ادبیات داستانی میدانیم.»
و ادامه میدهد که داستان از پیرنگ(طرح) جداست، زیرا در پیرنگ نقل حوادث میتواند ترتیب زمانی نداشته باشد و تنها روابط علت و معلولی است که اهمیت دارد. در پیرنگ نویسنده میتواند موقعیتی را شکل دهد، شخصیتی را بپرورد، و آغاز و پایانی برای اثر بسازد.
بعد از تعریف داستان، میرصادقی به سراغ قصهها میرود. همۀ ما در دوران کودکیمان قصههای بسیاری را از زبان بزرگترهایمان شنیدهایم؛ و احتمالاً چندتایی از آنها را به یاد داریم. قصهها اغلب جنبۀ غیرواقعی دارند و به جای اینکه به تجربه و مشاهده بیشتر از شهود و خرق عادت کمک میگیرند. میرصادقی در تعریف قصه میگوید: «به آثاری خلاقهای که در آنها تأکید بر حوادث خارقالعاده بیشتر از تحول و پرورش آدمها و شخصیتهاست قصه میگویند. رکن اصلی داستان حوادث خلقالساعه است. و کمتر به خصوصیات روحی و خلقی شخصیتها پرداخته میشود. شخصیتهای قصه معمولاً کمتر دچار دگرگونی میشوند. قصهها دارای پایانهای خوشی هستند.»
پنج:
بیش از این پست را طولانی نکنم. میتوانید خودتان به کتاب مراجعه کنید و جزئیات بیشتر را بخوانید. در طول این دو هفته شاید در چند پست دیگر هم از قصهها گفتم. و اما تمرین. از امروز، یعنی نوزدهم خرداد تا تاریخ یک تیر فرصت دارید تا یک قصه از قصههای بومی و محلی شهرتان (یا قصههایی که در گذشته بزرگترهایتان برایتان نقل کردهاند) را بازنویسی کنید. پس تمرینمان شد بازنویسی یک قصه.