در پست قبل کمی از قصه و ویژگیهای قصهها گفته بودیم. در ادامۀ بحث پست قبل قصد دارم ویژگیهای عمدۀ قصهها را برایتان بیان کنم. این ویژگیها به قرار زیر است:
الف-خرق عادت: در قصهها همواره با حوادث خارقالعاده روبرو هستیم. حرف زدن حیوانات با انسانها، جادو و جادوگری، معجزات و کرامات، وجود دیو و پری و...
ب-پیرنگ ضعیف: حوادث خارق عادتی که در داستانها وجود دارد شبکۀ استدلالی آن را سست میکند. و اغلب روابط علت و معلولی در قصهها از نظم منطق و معقولی برخوردار نیست. نظمی که پیرنگ(plot) اغلب داستانها و رمانهای امروزی را شکل میدهد. قصهها دارای پیرنگی ضعیف هستند.
پ-مطلق گرایی: قهرمانها و شخصیتهای قصه یا خوبند یا بد. حد میانی وجود ندارد. قهرمانهای خوب و نیکسرشت با اهریمن و پلیدی میجنگد و پیروز میشود. مضمون قدیمی نبرد روشنی با تاریکی، اهورامزدا با اهریمن و نیکی با پلیدی هستۀ اصلی اغلب قصهها را میسازد. البته در دل قصه ممکن است قهرمانهای دیگر در نبرد شکست بخورند. ولی قهرمان اصلی قصه همواره پیروز است. گاهی اوقات نیز در قصهها نبردی بین دو قهرمان خوب درمیگیرد. که یا به صلح میانجامد و یا نتیجهای فاجعهآمیز در پی دارد. به گونهای که نه فاتح و نه مغلوب از آن طرفی نمیبندد. قهرمان مقتول حکم شهید را مییابد و تأسف ابدی برای فاتح خواهد بود. مثل داستان رستم و سهراب.
ت-کلیگرایی و نمونۀ شخصیت کلی: در قصهها به شرح کلیات و احوال اکتفا میشود. کمتر جزئیات وضعیتها، موقعیتها، وقایع و خلقیات روحی شخصیتها بیان میشود. شرح وقایع کلی است. پادشاهی دو پسر دارد. یکی خوب یکی بد. تمام! دلیل خوب و بد بودنشان بیان نمیشود. در قصه برخلاف داستان کوتاه و رمان، توجهی به بررسی ویژگیهای روحی و درونی شخصیتها نمیشود. قهرمانها به صورت کلی شخصیتی خوب هستند. زنان و دختران جوان مثال خوبی و پاکیزگی و معصومیتاند و زنان پیر و عجوزه نمونۀ حیلهگری و مکر و دغل.
ث-ایستایی: شخصیتهای قصه ایستا هستند. و اغلب خصوصیات روحی و عاطفی ثابتی دارند. به نتایج اعمالشان واکنشی نشان نمیدهند. و در طول قصه تحولی نمیپذیرند. درست برخلاف داستان و رمان که روحیات شخصیتها در طول داستان ممکن است دچار تغییر و تحول شود.
ج-زمان و مکان: در قصهها زمان و مکان فرضی است. مشخص نمیشود که قصه مربوط به چه دورهای است. شاید دلیل این اتفاق ترس و وحشت از سلاطین و حکام وقت بوده باشد.
چ-همسانی قهرمانها در سخن گفتن: در قصه شما نمیتوانید تفاوتی بین سخن گفتن مثلاً یک شاهزادۀ ادب آموخته با یک عامه مردم ببینید. لحن صحبت فرهاد کوه کن درست مثل لحن خسرو است. و هردو به گونهای حرف میزنند که ناظم اثر یعنی نظامی. زنان نیز اگر در قصه تأثیری داشته باشند همانگونه حرف میزنند که مردان. و تنها تفاوت بین شخصیتها سلوک و رفتارشان است و حاضرجوابیشان و تیزی و تندیشان.
ح-نقش سرنوشت: تقدیر و سرنوشت در قصهها نقش اساسی دارد. شخصیتها نمیتوانند از دست سرنوشت بگریزند.
خ-شگفتآوری: در طول قصه، خواننده احساس میکنند نویسندۀ قصه یا نقال پیوسته سعی دارد تا او را با حوادث خارقالعاده به شگفتی وادارد. این تمایل به این دلیل است که قصهها در ابتدا برای نقالی خلق شده بودند و نه نوشته شدن.
د-استقلالیافتگی حوادث: در قصههای بلند فارسی، در کل ما با حوادث اپیزودیک و مجزا روبرو هستیم. این رویدادها به صورت رشتهوار و با یک پیرنگ ضعیف به طور غیرمستقیم با هم در ارتباط هستند؛ و در پایان قصه اصلی را شکل میدهند. رمانهای پیکارسک غربی نیز چنین ویژگیای را دارد.
ذ-کهنگی: معنا و مفهوم قصهها نمیتواند امروزی باشد. موضوع قصهها قدیمی و کهنه و مال زمانهای دور و درازند. و به نوعی منعکس کننده فرهنگ توده و آداب و رسوم و عقاید خرافۀ مردم روزگاران قدیم است.
و اما تمرین:
فراموش نکنید تنها تا جمعه شب فرصت انجام تمرین سوم را دارید.
1- داستان دو برادر- نوشته ققنوس آزاد
2-قصهی ماتی تی-نوشته ماتی تی
3-آروغ زمانهتان را بشناسید-نوشته حامد :)
4-قصه عموعباس- نوشته حسین
5-قصه فاملا و دیو نادان- نوشته روشا مجد
6-قصه جوانی با بخت کوتاه-نوشته آشنای غریب
7-قصه موش و گربه-نوشته چوگویک
8-قصه خاله سوسکه-نوشته مهناز
9-تدبیرِ خانِ سمرقند- نوشته مهرجان