مکان در داستانکوتاه
« "آفرین" ده کوچکی بود با چند کوچه، یک آسیاب، و یک میدانچه که هم بازار حساب میشد و هم مرغوبترین محل ده؛ قصابی، سلمانی، دوچرخهسازی، نانوایی و کنارش یک قهوهخانۀ دراز و پابهگود، مثل سردابه، کنار هم قطار شدهبودند. از پیش چشم دکان جوی آب میگذشت و بین جوی و ستونهای چوبی در قهوهخانه میز و صندلیهایی گوشدرگوشِ هم چیده شده بودند.»
متنی که خواندید گوشهای بود از داستان «بیابانی» نوشتۀ محمود دولت آبادی که برای توصیف فضا و مکان روستای «آفرین» نوشته شده بود. توصیفی که دولت آبادی برای شناساندن روستا به خواننده میآورد گویا و کوتاه است؛ و چنان تصویر روشن و دقیقی از روستا به دست میدهد که گویی یک عکس در مقابل خواننده قرار گرفته است. روستایی مثل همۀ روستاهای کوچکی که میشناسیم، با میدان کوچکی در مرکز و چند دکّان مهم که دور تا دور آن میدان قرار گرفتهاند. استفاده از عبارت بازار برای توصیف دکانهای دور میدان به طور کامل محدودیت و کوچکی روستا را به چشم خواننده میآورد. از طرفی نشان دهندۀ تعاملهای اجتماعی ساکنین روستا نیز هست.
توصیف صحنهها و مکانها در داستان کوتاه بخش مهمی از هنر داستاننویسی است. در توصیف یک مکان و یا یک رویداد در زمان و مکانی خاص، باید با وفاداری کامل به توصیف جزئیات عینی صحنه پرداخت و از هیچ چیزی گذر نکرد. البته با زیادهروی نباید حوصلۀ خواننده را هم سر برد. توصیف باید کوتاه و گویا باشد. درست مثل یک قاب عکس. یا اگر بخواهیم تعبیر دیگری برایش بیاوریم، توصیف صحنه به شهادت دادن شاهدی شباهت دارد که در یک دادگاه عین مشاهدات خود را برای روشن شدن واقعیت یک حادثه بیان میکند؛ طوری که حاضرین در دادگاه بتوانند صحنه را به شکل کامل در مقابل خویش تصویر کنند. خیلی خب، بیش از این توضیح نمیدهم. برویم سراغ تمرین. برای تمرین کافیشاپ یا قهوهخانهای را تصور کنید که در آن داستانی اتفاق میافتد. حالا به توصیف فضای قهوهخانه(یا کافیشاپ) بپردازید و داستانی که به نظرتان ممکن است در این مکان اتفاق افتاده باشد را تعریف کنید. نکتۀ مهم اینکه سعی کنید داستانهایتان از کلیشه شدن فاصله بگیرد و تا جایی که ممکن است بکر و تازه باشد.
پینوشت یک: از خانم نسرین نویسندۀ وبلاگ زمزمههای تنهایی که قبول کردند تا دانستههایشان را با ما در اینجا به اشتراک بگذارند تشکر میکنم. همچنین از جناب میرزا و نویسندۀ وبلاگ خودآموز نویسندگی هم تشکر میکنم که داستانهای تمرین پنجم را نقد کردند. پیشنهاد میکنم نقدها را کامل بخوانید. مطمئن باشید به آموختههایتان افزوده خواهد شد.
پینوشت دو: یکی از دوستانی که از روز اول با سخنسرا همراه بودند خانم مولود رضوی نویسندۀ وبلاگ ققنوس آزاد هستند. کتاب عروسک پارچهای ایشان را چند هفتهای است که در کنار خود دارم و داستانهایش را میخوانم. جا دارد بابت ارسال کتاب از ایشان تشکر کنم. امیدوارم به زودی کتابتان به چاپ دوم برسد. و البته مجموعه داستانهای دیگری نیز از شما و دیگر دوستان وبلاگنویس ببینیم و بخوانیم.