سخن‌سرا

سخن‌سرا
طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

هوالمحبوب


هر داستانی چه بلند و چه کوتاه، یک پایان دارد، پایان داستان به دو بخش تقسیم می شود، پایان خوب و پایان بد. امروز میخواهم به طور مختصر درباره ی پایان بندی داستان صحبت کنم. چیزی که اغلب ما نویسنده های تازه کار با آن مشکل داریم، یعنی داستانی را که خوب شروع می کنیم نمی توانیم به همان خوبی به پایان برسانیم.

داستان با پایان خوب به داستانی گفته می شود که شخصیت داستان به هدف یا اهدافی که در داستان برایش تعریف کرده ایم می رسد، خوش و خرم پی زندگی اش می رود. داستان های هپی اِند، بین مخاطبان حرفه ای داستان اغلب طرفداری ندارند؛ چون ذهن را به چالش نمی کشند. اما بین مخاطب عامه پر طرفدار و اغلب پرفروش هستند.

داستان با پایان بد خودش به دو بخش تقسیم می شود:

الف: پایان بدی که شخصیت داستان به هدفش نمی رسد. تمام تلاش اش را می کند، همه ی راه ها را امتحان می کند ولی در نهایت دچار یاس، ناکامی و سرخوردگی می شود. چیزی شبیه داستان آناکارنینا از تولستوی بزرگ

ب:پایان بدی که شخصیت داستان به خواسته هایش می رسد، هدف را محقق می سازد اما در قبال آن هزینه های بزرگ تری را پرداخت می کند. تصور کنید هدف قهرمان شما فتح اورست بوده، شما برایش مانع های متعددی تراشیده اید، اما در نهایت قهرمان شما قله را فتح می کند ولی در این راه بخشی از سلامتی اش را از دست می دهد مثلا پایش و یا....

پایان بد بیشتر مخاطب حرفه ای را جذب می کند، چون مخاطب حرفه ای دنبال یه چالش است، مسیر سر راست و بدون سنگلاخ و پستی و بلندی کسلش می کند.

اگر میخواهید داستان تان خوانده شود، نقد شود و مورد توجه قرار بگیرد به پایان بندی اش دقت کنید. من پایان بد را به پایان خوب ترجیح می دهم، البته این هنر شماست که چطور از پس سرنوشت قهرمان تان بر بیایید.


تکلیف: قرار بر این بود که تکلیف نگویم، اما حیفم آمد که نکته ی ظریفی را در ته این پست نگنجانم، تکلیف این هفته این است که داستان کوتاهی را بنویسید و برایش سه پایان در نظر بگیرید، پایان خوب، پایان بد نوع الف، پایان بد نوع ب، می توانید پایان بندی های مختلف را در آخر داستان تان پشت سر هم بنویسید تا مخاطبان، داستان را با پایان های مختلف مطالعه کنند و درباره ی هر کدام نظر دهند. فرصت انجام این تکلیف تا 8 شهریور است.


۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۱۹
نسرین ⠀

روز اسب‌ریزی، داستانی است کوتاه از کتاب یوزپلنگانی که با من دویده‌اند. نوشتۀ بیژن نجدی عزیز. در ادامه می‌توانید فایل pdf داستان را بخوانید و همچنین با صدای بهرام مرشدی گرامی آن را بشنوید. 

کانال تلگرامی صداخونه(@SedaKhone) جای خوبی است برای شنیدن داستان‌های خوب. از دستش ندهید.




دریافت


دریافت فایل pdf داستان کوتاه روز اسب‌ریزی


پی‌نوشت: تا پایان این هفته(دوم شهریورماه) فرصت دارید تا در تمرین آخر سخن‌سرا شرکت کنید. سپاس از همراهی‌تان.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۰
دخو

« "آفرین" ده کوچکی بود با چند کوچه، یک آسیاب، و یک میدانچه که هم بازار حساب می‌شد و هم مرغوب‌ترین محل ده؛ قصابی، سلمانی، دوچرخه‌سازی، نانوایی و کنارش یک قهوه‌خانۀ دراز و پابه‌گود، مثل سردابه، کنار هم قطار شدهبودند. از پیش چشم دکان جوی آب می‌گذشت و بین جوی  و ستون‌های چوبی در قهوه‌خانه میز و صندلی‌هایی گوش‌درگوشِ هم چیده شده بودند.»


متنی که خواندید گوشه‌ای بود از داستان «بیابانی» نوشتۀ محمود دولت آبادی که برای توصیف فضا و مکان روستای «آفرین» نوشته شده بود. توصیفی که دولت آبادی برای شناساندن روستا به خواننده می‌آورد گویا و کوتاه است؛ و چنان تصویر روشن و دقیقی از روستا به دست می‌دهد که گویی یک عکس در مقابل خواننده قرار گرفته است. روستایی مثل همۀ روستاهای کوچکی که می‌شناسیم، با میدان کوچکی در مرکز و چند دکّان مهم که دور تا دور آن میدان قرار گرفته‌اند. استفاده از عبارت بازار برای توصیف دکان‌های دور میدان به طور کامل محدودیت و کوچکی روستا را به چشم خواننده می‌آورد. از طرفی نشان دهندۀ تعامل‌های اجتماعی ساکنین روستا نیز هست. 

توصیف صحنه‌ها و مکان‌ها در داستان کوتاه بخش مهمی از هنر داستان‌نویسی است. در توصیف یک مکان و یا یک رویداد در زمان و مکانی خاص، باید با وفاداری کامل به توصیف جزئیات عینی صحنه پرداخت و از هیچ چیزی گذر نکرد. البته با زیاده‌روی نباید حوصلۀ خواننده را هم سر برد. توصیف باید کوتاه و گویا باشد. درست مثل یک قاب عکس. یا اگر بخواهیم تعبیر دیگری برایش بیاوریم، توصیف صحنه به شهادت دادن شاهدی شباهت دارد که در یک دادگاه عین مشاهدات خود را برای روشن شدن واقعیت یک حادثه بیان می‌کند؛ طوری که حاضرین در دادگاه بتوانند صحنه را به شکل کامل در مقابل خویش تصویر کنند. خیلی خب، بیش از این توضیح نمی‌دهم. برویم سراغ تمرین. برای تمرین کافی‌شاپ یا قهوه‌خانه‌ای را تصور کنید که در آن داستانی اتفاق می‌افتد. حالا به توصیف فضای قهوه‌خانه(یا کافی‌شاپ) بپردازید و داستانی که به نظرتان ممکن است در این مکان اتفاق افتاده باشد را تعریف کنید. نکتۀ مهم اینکه سعی کنید داستان‌هایتان از کلیشه شدن فاصله بگیرد و تا جایی که ممکن است بکر و تازه باشد.


پی‌نوشت یک: از خانم نسرین نویسندۀ وبلاگ زمزمه‌های تنهایی که قبول کردند تا دانسته‌هایشان را با ما در اینجا به اشتراک بگذارند تشکر می‌کنم. همچنین از جناب میرزا و نویسندۀ وبلاگ خودآموز نویسندگی هم تشکر می‌کنم که داستان‌های تمرین پنجم را نقد کردند. پیشنهاد می‌کنم نقدها را کامل بخوانید. مطمئن باشید به آموخته‌هایتان افزوده خواهد شد.

پی‌نوشت دو: یکی از دوستانی که از روز اول با سخن‌سرا همراه بودند خانم مولود رضوی نویسندۀ وبلاگ ققنوس آزاد هستند. کتاب عروسک پارچه‌ای ایشان را چند هفته‌ای است که در کنار خود دارم و داستان‌هایش را می‌خوانم. جا دارد بابت ارسال کتاب از ایشان تشکر کنم. امیدوارم به زودی کتابتان به چاپ دوم برسد. و البته مجموعه داستان‌های دیگری نیز از شما و دیگر دوستان وبلاگ‌نویس ببینیم و بخوانیم.

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۷ ، ۲۱:۱۸
دخو

هوالمحبوب

 

در ابتدای این پست دوست دارم از تمام دوستان همراهی که زحمت کشیدند و در تمرین قبلی شرکت کردند تشکر کنم، حقیقتا دیدن این حرکت و تلاش برای من خیلی ارزشمند هست. امیدوارم بتونم تا آخر هفته تمرین ها رو  جمع بندی کنم.

بحث امروز مون یک بحث اساسی در حوزه ی نویسندگی است که اغلب مون باهاش آشنایی داریم. تعلیق در داستان چیزییست که باعث میشه ما کشش پیدا کنیم که یک داستان رو شروع کنیم و ادامه بدیم.

تعلیق در اصل دو نوع هست: تعلیق ذاتی و تعلیق نویسنده

ابتدا هر دو رو مختصر و مفید معرفی میکنم و بعد با چند تا مثال بحث رو روشن تر می کنم:

تعلیق ذاتی به مسائلی گفته میشه که مخاطب به طور ذاتی نسبت بهشون کشش داره، مسائل اروتیک، حوادثی نظیر بمب گذاری، ماجراهای پلیسی و جنایی و ...... یعنی نیازی نیست که نویسنده تلاش زیادی برای ایجاد تعلیق در این نوع داستان ها بکنه، چون موضوع خود داستان، به حد کافی کشش ایجاد میکنه.

تعلیق نویسنده اما به مراتب سخت تر هست. این نوع تعلیق هست که هنر نویسنده رو نشون میده و باعث میشه مخاطب یک داستان ساده با یک موضوع تکراری رو به خاطر روایت متفاوتش با اشتیاق دنبال کنه. تعلیق نویسنده اتفاقی است که در فرم ایجاد میشه و کاری به مضمون نداره.

تعلیق می تواند در هر جای داستان شروع شود، ابتدا، میانه و پایان، هرچقدر که نویسنده پیچ و تاب بیشتری به نوشته بدهد و تعلیق را پیچیده تر کند، جذابیت نوشته اش بیشتر خواهد شد. نویسنده در عین حال که مخاطب را در نظر دارد و برای ذهن او می نویسند، اما نباید اجازه دهد که خواننده دستش را بخواند، احتمال حدس زدن ادامه ی داستان، شکست تعلیق در داستان است. در تعلیق نویسنده، استفاده از نماد ها بسیار راهگشا هستند، نمادهایی که خود نویسنده می سازد تا به فراخور قصه به سراغ شان برود. نماد ها به ما کمک می کنند که به جای اشاره ی مستقیم، ذهن مخاطب را به چالش بکشیم.

این نکته را هم به یاد داشته باشید که تعلیق لزوما در رخ دادن یک اتفاق ایجاد نمیشد، بلکه حتی می تواند در انتظار برای روی دادن یک اتفاق باشد.

برای اینکه ذهن تون باز تر بشه، فیلم دختری با گوشواره های مروارید رو ببینید و کتاب مردم خوب روستا از فلانری اوکانر روبخونید. تا در پست های دیگه با هم راجع بهشون بحث کنیم.

تمرین: بر اساس گفته های این پست یک داستان کوتاه بنویسید و در اون از تعلیق نویسنده استفاده کنید. داستان تون خیلی طولانی نباشه که بشه به راحتی خوند و نقد کرد. لینک داستان ها رو اینجا به اشتراک خواهیم گذاشت.

۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱ ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۵۲
نسرین ⠀

هوالمحبوب

 

دوستان عزیزی که توی تمرین شرکت کردن، لازم هست که برای حدس خودشون، صحنه پردازی کنن، یعنی ادامه ی داستان رو با تکیه بر صحنه سازی بنویسن. باز هم تاکید میکنم توی این داستان دنبال پر و بال دادن به تخیل شما هستم. یعنی اینکه به خودتون جسارت این رو بدین که به اولین و دومین چیزی که به ذهن میرسه تکیه نکنین.  اینکه مثلا میگین کار فلانی بوده یه توضیح صرف هست، باید این رو با تصویر سازی برای مخاطب بنویسین. میتونین توی کامنت ها هم این کار رو انجام بدین. منتظر نوشته هاتون هستم.

۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۱
نسرین ⠀

هوالمحبوب

 

سلام. این اولین پست من در سخن سراست. خوشحالم که اینجا می نویسم و خوشحالم که آقا گل این فرصت رو ایجاد کردن که توی این وبلاگ از تجربه ها، آموخته ها و شگفتی هامون در عرصه ی داستان نویسی،  صحبت کنیم.

توی پست های سخن سرا، بر عکس بلاگ خودم، سعی میکنم مختصر و مفید حرف بزنم. پست های اینجا کوتاه و کاربردی خواهد بود و البته حتما تمرین مخصوصی هم خواهند داشت. برای این هفته کلی سوژه توی سرم می چرخیدن و بالاخره با تلاش فراوان، روی سه تا کلمه متوقف شدم. جمله، تصویر و صحنه.

هر داستانی به طور متوسط باید سه صحنه ی درست و خوب داشته باشد، هر صحنه دارای سه تصویر و هر تصویر عموما از سه جمله تشکیل میشه. برای اینکه بتونیم از پایه به این مبحث بپردازیم، باید بگم که هر چقدر در داستان، جملات تون کوتاه تر باشه، سرعت خوانش خواننده بالاتر خواهد رفت، اما جملات بلند سرعت گیر داستان هستند پس اگر تصمیم دارین داستان تون با تامل خونده بشه و خواننده مدام مکث کنه و دقیق بشه، باید از جملات طولانی و پیچیده استفاده کنید. جوری که خواننده مدام برگرده و چند باره متن رو بخونه تا متوجه بشه.

توی داستان کوتاه،  تاکید بر اینه که تصویر خلق بشه، تصویری که مخاطب رو درگیر بکنه و اصطلاحا قلاب داستان در یقه ی خواننده گیر کنه. داستان روایت صرف نیست و تجسم خواننده از داستان اهمیت ویژه ای داره.

به زمینه و فضایی که در اون داستان شکل می گیره، صحنه گفته می شود. این صحنه ممکنه در طول داستان تغییر کنه و در راستای تحقق اهداف نویسنده به کار گرفته شود.

صحنه ممکنه بر عمل و شخصیت داستان تاثیر بذاره و یا بازتاب اعمال شخصیت های داستان باشه. صحنه لزوما به یک مکان خاص اطلاق نمی شه، بلکه معنایی عمیق تر از اون داره و به حدی مهم می شه که می تونه هم اندازه ی سایر عناصر داستان خودنمایی کنه.

چیزی که مخاطب از شما به عنوان نویسنده می خواد اینه که دم دستی ترین خوراک رو بهش ندین. یعنی صحنه هایی رو ایجاد نکنین که در همون بار اول به ذهن می رسن، چیزی که در دفعات اول تا ششم به ذهن تون خطور می کنن ارزش نوشته شدن ندارن، ذهن تون رو پرواز بدین و چیزهایی رو بنویسین که مخاطب رو شگفت زده کنه. داستان این قدرت و این بال پرواز رو بهتون میده که به چیزی فکر کنین و بنویسین که بقیه نتونن دست تون رو بخونن. بهترین نوشته ها چیزهایی هستن که خواننده رو اذیت کنه :)

برای اینکه ذهن تون رو به چالش بکشین یک تمرین براتون دارم:

تصور کنید وارد خونه تون شدین و میبینین همه جای خونه به هم ریخته است، تلویزیون شکسته، مبل ها وسط پذیرایی ولو شدن و شیشه های پنجره شکستن، مجسمه ی عتیقه ای که روی دراور بود سرجاش نیست.....

در ادامه بهم بگین که از نظر شما در این صحنه چه اتفاقی رخ داده؟

۲۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۰۰
نسرین ⠀